درد من پول نبود
مهریه م مهر دلش بود که نداد!
رفت و اکنون اوی من پیش اوی خودش بنشسته
حرمت عشق مرا با هوسش بشکسته
دانید چه می گوید دل دیوانه ی من؟
او اکنون می کشد فریاد:
((اوی من می آید!))
به گمان غلطی اشک تنها مونسم را فراری داد
دل من باز گفت:
نکند سر برسد
و
ببیند اشکت
و
بلرزد دل او
قلب من ساده است!
کاش می دانست اوی رفته باز نمی گردد
برچسبها:
چپدرم می گوید اوی تو مرد هوس باز امروزی ست
مادرم می گوید او را باید راند
کاش می پرسیدند:اوی تو اکنون کجاست؟
سالهاست او رفته و اینها بی خبرند
سرو پیر باغچه مان می گوید عاشق باید ماند
نمی داند اوی من بجای به من پیوستن به افسانه ها پیوست
و مرا
قلب مرا
همه ی شوق مرا
با خود برد
و من ماندم و جای خالی قلبم
در سکوت فصل هجران
برچسبها: